کابوس جهان
از پستان بریده ی زنی شروع شد
که هر شب
برگرده ی چپ می خوابید
و تو دیوانه وار در تنش مست می کردی
بیدار که می شدی
لعنتی
پایت را روی پای دیگرت بینداز
نمی بینی
نعش اسب هایی که بیرون آوردند
از سینه ی زنانی
که با تازیانه آمده اند
مگر با پیراهن من خوابیده بودی
که جهان را
زنانه تصور کردی
جهان در هیئت پدرم بود
سیگار به دست
با سبیلی که تابناگوشش
بوی آواز دهان زنانی را می داد
که پیراهن شان را به باد دادی
و من گریختم از زنی که در من بود
نمی خواستم
شکل پدرم
برادرم
یا مردهایی که دوستم داشتند باشم
می خواستم زنی باشم اساطیری
با توام
با سبیل هم مرد محبوبی نمی شوی
اسب های زیادی را
در یقه ی پیراهنم کشته ای
وسرزمین کودکانم را به تاراج برده ای
مگر نمی دانستی
زنی که من بودم با موهای دم اسبی اش
بر یال جهان می تازد
و خواب را
همچون پرنده ی مرده ای
از چشم های تو بیرون می آورد
شایدهم با آن چهره ی عبوست می دانستی
که خواب خود من بود!
زنی زیبا و سرگردان
با چشمانی از حدقه درآمده
آرام با کابوس هایش می آید
و در چشم های غمگین تو می نشیند
با اسبی
که در دره های مرگ می تازد
#نرگس_دوست
#شعر_امروز
?صفحه ی تخصصی شعر #چرو?
وب سایت
Cherouu.ir
اینستاگرام
Cherouu11
کانال
@cherouu
http://s6.uplod.ir/i/00914/yuky1xsdugqx.jpg