شب از ماجرا قافیه را باخت
تا چراغها بیعلت خاموش بمانند و
سینهها به شرح ِ ماجرا پاره پاره سر از اوراق در بیاورند
استخوان ترکاندم و سلام فرصت همهمهها شد
میان دست و پاهای زیادی بودم و میرفتم
شبیه رفتن جان از تن دیدم که جانم میرود
میرفتم و بازمیگشتم که بازگشتم دوار باشد
در سطحی شیبدار که سطری همیشه طلب دارد
سالهاست میگریزم تا نباشم
نه حالا نه هنوز
که همیشه تا اوقاتی دور باشم
میان این همه پوست برآمده
ساق گندمی من سنگ قلابت شد
آه عجب کبودیِ مشکوکی!
شک گذاشتم و یقین که تو پوستم را در میآوری
که سنگ مفت و گنجشک مفت
به بازار سمسارها مفت به سیری چند بفروشیم؟
تا این عنکبوت سمج که افتاده در گیجی ماجرات من باشم منم
سقوط کرده به سواد خودش تا بلدچیِ خودش باشد
حتی به تعلیق هم اگر شد
که نیوفتد از اصل ماجرای اجدادیش این جیغ بنفش
تا اوقاتی بلندتر برود بخورد به کوه
که درد از هر سو خوردم به خودم برخوردم
ای دور ایستادهی متواضع به عادت
از اصل ماجرا به اصطلاح محترم
که سیلی خورده به رویات تا چند پشیمانی؟
چراغها را خاموش میکنم
که شبزندهداری ندارند هذیانهای نامقدس
چه خوب هندسهی کلید را میدانند
میبینی؟ امشب خون در سرم به قصد شره آمده است میآید
روی پیراهن کودکیام که سفیدی مرامش بود
روی نای ِ شالی افتاده در بوی ِ نای شانههام
و تو هنوز هم مشت در سینه میکوبی که چه؟
وقتی میدانی در شرایط مشروط به چشم نگفتن همیشه لالِ مادرزاد منم
حق با تو بود به علامت جرم
حق با تو بود به علامت کج راهی
من رهگذر ِ خطوطِ ویرانم
چند مرتبه نیت کنم خوب است؟
این تکه تکههام که برداشتی به شکستن
از روی سرامیکها و سنگها
از کف ماشینها و خیابانها
از پشت ِ پنجرهها و درزها
تا نای بدرم که من قصد سفر نداشتم آقا!
همیشه اجبار رسم مردانهی ماجرا بود
یکی از من جدا شده که یکی نبوده فقط
او که از سقوط نمیترسید میترسم حالا که نیست
او که از زهدان مادرش خون فرو میداد
که خونخوار ِ بالفطرهی خودش باشد فقط
خونم را مکیدی
تا پسرم کمی بزرگتر از مادرش پدری کند برای من
اشک در کاسهای به این کوچکی ریختم
که دریا خودش بداند در این شهر غریب بودم
آه شهر غریب من خدانگهدارت
که خواب را سالهاست از چشم بد اخمم ربودی
تا جدی جدی در هر پلک زدنی جانم را بگیری گرفته باشی
از این صد جان خستهام که خستهام
تا شب از ماجرا قافیه را باخته باشد این منم
#نسرین_خراسانیان
پانویس: در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود(سعدی )
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🔴⚪️🔴
cherouu.ir سایت
🔴⚪️🔴
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعر_دیگر #شعر_معاصر #شعر_پست_مدرن #شعر_سیاسی
#شعر_متعهد
#ژن_ژیان_ئازادی
#شعر_امروز #شعر_آزاد
#شعر_پیشرو #شعر_متفاوت
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu
#woman_life_freedom
