آن لحظه گم شده بود کسی
آن لحظه که سنگی از کول سنگ دیگر جدا می کردند به صرف معلق
زمان مایعات بود و هول پرتاب و شاخ اتفاق ناب
آن لحظه کسی گم می شد
آن لحظه که سنگی به کول سنگ دیگر اصابت می کرد
و اجداد غول آسای بی نام
در گیر و دار گدازه می سوخت…
این لحظه از زادگاه ما به جهان “سلام
خودمان را نامیده ایم انسان
و مانده ایم در آب
که زنده ایم به بیرون آب”
از زادگاه گیاهان و جانورانی که نامیده ایمشان به اسم” سلام
به نام های ندانسته ی جهان
و اصوات نشنیده ی جهان
و رنگهای ندیده
و نکردن های نشناخته اش…”
من از تمام برجستگی های زمین آب خورده ام
و به تمام فرو رفتگی هاش/ شیر داده ام که افتاده ام از والدی
آخ
که ای کاش گله ی غازهای وحشی در خاصره ی گل سرخی بهرام بال می کشید
و ای کاش مادیان های بژ در انتهای شرمگاهی ناهید دل دل می زدند
می زدند به این هوای رنگ شتری و کوچه های خم
چپی را که از منافع انسان آب می خورد
و مستدام از منابع/ راست می کند زمین را
والدم کجاست؟
درست میانه ی خاورمیانه نشسته ایم و زل زده ایم به بمبهای دستی دستی
به آمیزش های تاکتیکی و ولدهای استراتژیک
_ انسان به زاییدن که می رسد
جهان درد می کشد و چاله های زمین جر می خورند_
یکی به من بگوید کجاست والدم؟
صدا را چرب می کنم
والدم
والدم
والدم
سکته می اندازم به حنجره
از گورستانها ی مکرر
و ایدئولوژیهای خوناشام” سلام
ما خودمان را نامیده ایم انسان
و نمی دانیم چه می کنیم با اینهمه زرشکی پخش
و آمبولی های جان بگیر ادیان
که مرده ایم به بیرون آن”
سنگها طعم سرخی گرفته اند و آبیها/ زرشکی اند
من از زرشکی تمام به کانتینرهای اهداء خون سلام می فرستم
” مراقب مرزهای آبیتان باشید
دختری که گیسو به باد داده با پسری که دل به دریا زده همینقدر کلیشه وار
دیروز از سرزمینهای دور و بر
به سمتهای عجیبی کوچ کرده اند”
لحظه. ی هم آن که تغییر میکنی
سفیدی گیر کرده در گوشت را بیرون می کشی
درست آن لحظه که خواب دیده باشی
دسته ای ستاره به قبر دسته ای دیگر می خندید
ترس
قوی که باشد از دایره شروع می کند
مغز
خوب می داند ترس چیست
خالی می بندد و تو هی فکر می کنی سر از مربع یا سه گوش درآوری
خطوط را قرض می گیری لاف ببافی…
والدم کجاست؟
کی دل از خرج خالی کنیم؟
آن لحظه که ندیده ات تمایل دارد به باروت توو کرده در فلز؟
_انگار نه انگار همه را گذاشته اند دور هم
یا سر جایشان نشانده اند خانواده را
انگار نه انگار آمده در عکس و با خودش دسته جمعی بگیرد
همینقدر پرت
همینقدر دیوانه وار_
کی راحتمان تاریخ دارد /داشت؟
” سفیدی گیر کرده در گوشت را بیرون بکش
بیا به هیچوقت بگوییم زرشک
این اتفاق ما
کو اتفاق ما؟
#وحیده_سیستانی
صفحه تخصصی شعر #چرو
@cherouu
⚟☩⚞
cherouu.ir
http://s6.uplod.ir/i/00915/hhrlildmyqrp.jpg