…
دستم آویخته بر گردهی اسبی که
سهند را به دوش میکشید و
زبان مادری محبوس در غمی کنجنشین
میپریشید یالش را
لحظه خاکستری کش میآمد
سپیده میگریخت از میان
ایستادهام به حیرت ِ تماشا
به رد ِ شکنجه
به فریاد ِ برخاسته از درد
در سلولی ریشا در خاک
جان ِ به لب رسیده صدایش را گم کردهاست
آوازش را از یاد برده است در حتای زمزمه
کجاست دستهای عقدهگشا؟
چگونه میتواند باشد واپس دادن ِ کلمه
از جانی مشرف به مرگ؟
بخواه با دستهای لرزانم
عطر تنم را برایت بفرستم
ما کودکیمان را در کوچههای تنگ و باریک جاگذاشتیم
ما تخمهای فاختهی سربههوایت بودیم وطن
در لانه، سرگردان رها شدیم
لهیده میان صفحات ِ انسان ِ معاصر ِ مختاری
کتک خوردهی اصلاحات
در تقدیس قهرمانان ِ سنگی
سوخته در آتش مقدس ِ امیدواری
“ما کلید را زیر گلدان قایم کردیم”* و
خانه، راه را گم کرد
دست ِ بریده
استخوان ِ شکسته
چنگ انداخته هنوز بر دامنت وطن
قیام کردهایم بر خود
بر چیستی ِ فریاد
بر تقطیع زبان در خیابان
بر زیبایی ِ استیجاری پشت ویترین
بر راههای نوین بردهداری در اعلامیههای دوهزاری
نام دیگر قربانی تقدیر
زندانی شاشبند شده بر صندلی بازجویی
نامدیگر قربانی تقدیر
وحدت ِ تنهایی
چون نوازندهای دورهگرد که دلتنگیاش در نواختن، نامفهوماست
تو تن تحلیل رفتهای در زخمهای پنهان در پستو
من تن تحلیل رفته، بر دستهای حیران خود
سرشاری در من
سرریزی بر قاموس ِ فریاد
مثل کلمههای لبریز بر زبان دختری لال
مثل تصور رنگ در نگاه دختری کور
مثل احساس دویدن در پای دختری مفلوج
ما فرزندان ناخواستهات بودیم وطن
چون تکهای مثله شده بدرقه شدیم با چمدانی که فراموشی نمیآورد
دستی که گلوی شاعر را میفشارد،
میخواهد کدام کلمه را آخته کند؟
شعر در زندان مولد کدام جنون است بر جان شاعر؟
کدام کلمه میریز بر زمین ” در فاصله ی بین دو شکنجه”** ؟
ما شعرهای قفل شده در دهان شاعرت بودیموطن
لبخندت جوانتر از آن بود که بشود رویش خاک ریخت
این گور گرگ خو
برازندهی تن نوبالیدهی توست؟
چگونه بشناسمت؟
جوان بودی و آرزوهایت را درمشت داشتی
جوان بودی و
نور چپیده از پس میلهها، کافی نبود
جوانتر از آنکه صبح با گلوی کش امدهات پس از ساعتها آویختگی شروع شود
چطور بعد از تو، پایان شب، آمیزهای از آفتاب و قمری باشد؟
فکر میکنم به واپسین نمای معصومانهات قبل از مرگ
و کسی چه میداند
کدام ضجه متلاشی میشود زیر پیراهنم؟
این شعر میخواهد فحش ناموسی بدهد در خیابان
این شعر میخواهد آنقدر داد بزند که
گلویش شکافته شود صداها بریزد بیرون
.
نفوذ کند در زندانها و سلولها
از روزنههای پوست رد شود
با خون معترضان خیابانی شتک بزند
این شعر میخواهد برهنه شود
یال و سم تماشاچیان را بپریشد
در میدان اصلی شهر خودسوزی کند
اخگرها پراکنده شوند در هوا
دود نفوذ کند از پنجرهها
عجین ریههای خاکسترنشینان ِ بیصورت
تو را چه بنامم؟
تو را که آماج ِ فریادها بر خلسهی سرت،
آخرین چیزی بود که یخ زد
مرگ،
گودالیست وحشی در بلعیدن زیبایی، اما
دست لای موهای بههم گرهخوردهات برد
تو اما مثل دگمهی کندهشدهی پیراهنی رها شده بودی….
تورا چه بنامم؟
ای کتک خوردهی تمرد
آجرِ نان، به سر کوفته که،
دوست داشت وطن ِ مهربانی برای کودکش باشد
مرده بودی و
آگهی ترحیمت در روزنامهای چاپ نشد
مرده بودیو
حجله نداشتی
مرده بودی و
مرگ به تو نمیآمد…
#پریسا_امامی
*مازیارعارفانی
**رضابراهنی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟤🟠🟤
cherouu.ir سایت
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعردیگر #شعرمعاصر #شعر_پست_مدرن #شعرسیاسی_اجتماعی_متعهد #شعر_اجتماعی_سیاسی_متعهد_انتقادی_ایران
#خوزستان_جنوب_اهواز_مسجدسلیمان
#دزفول_اندیمشک_تهران_اصفهان_مشهد_ایلام
#شمال_جنوب_شرق_غرب
#نشریه_ادبی_مجله
#هایکو_موج_ناب_موج_نو
#شعرگفتار_حرکت_مرکب
#شعردهه_سی_چهل_پنجاه_شصت_هفتاد
#شعر_کوتاه #شعرامروز #شعرآزاد
#شعرپیشرو #شعرمتفاوت #شعر_حجم_دیگر_ناب_هایکو_گفتار_زبان
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu
