همینجاها نیما
همینجاها نیما
همینجاها نیما
آنجاست که تنهایی
تکرار می کنم
تکرار می کنم
تکرار می کنم
و به دندانه های لب نوشتنم نگاه می کنی
و به بازوهای لاغر پهنم دست می زنی
و هی از آن پایینتر ها نگاه می کنی
دارم عجله می کنم
این که نشد تنهایی
همانجاها نیما
همان جاجرود و رامسر و تله کابین و هرجا خاطره ای داریم با مامورها
همانجا دورها کنار سبزها چادرها و صدای توله سگانی که انگار در آیین خودشان بالغ نشده اند و دخترانه باکره بی ترس
به گریه می افتند آنجاها
نه ری را یی
نه گیتایی
نه اسبی
نفسم شماره افتاده
پره های بینی ببین
برگرد همینجاها نیما
همینجاها نیست.جاها نیست.نیماجان کی می رسی کندوان؟سر جاده گردو خیس می فروشی و
ماشین ها
ماشین مامورها
باز ماشین ها
و جیغ ممتد دخترانه باکره ای که در تونل ها نمی ترسند
وصدای هق و هق تو پشت تلفن یادم می آید
نمی گذارد ادامه را بنویسم
مکث می کنم و به بیرون نگاه
خواب
برگشتم
دیدم ورق می گوید
مامورها
و گفته بود دخترهای باکره که نمی ترسند در تونل ها جیغبزنند
به خودم می آیم
به دندان هایم مثلا
اما به ماشین شما با بیشتر از دوسرنشین
به خانه امان با صدای پمپ
به همچین جاهای دیگری نمی آیم
مرا عفو کن
عفو را کلمه
از آغاز کولر خاموش بود
پدر روزنامه خوان
مادر نگران لکه شیشه ی همسایه
نیما کجایی!؟
همینجاها بیشتر
همینجاها یادت می کنم.
و دیگر برای موهای نا مرتب احتمالن پنج شنبه ات
توی چشم های زنت که اسمش یادم رفته
و یاد دخترانه باکره ای که بی ترس در تونل ها جیغ می زدند
تا قبل از تمام شدن داستان گیل مرد بزرگ علوی
تا قبل از صفحه ی آخر داش آکل
تا قبل از یادآوری صدای داریوش
اصلا کجا بودیم نیما؟
کجا بودیم؟
#محمد_رضا_شیخ_حسنی
وب سایت
cherouu.ir
http://t.me/cherouu