شمس آقاجانی از آن دست شاعرانی است که سیر تحولی شعرش قابل مشاهده و مطالعه است. در این یادداشت، سه کتاب شعر این شاعر را به سه سطح واژگانی، جمله و پاراگراف تقسیم کرده و هر اثر را در یک سطح بررسی می کنیم؛ گویی که هر یک از آثارش، تمرکز و انرژی خود را بر یکی از این سطوح و یا لااقل «بیشتر» بر یکی از این سطوح، گذاشته است.
آقاجانی را شاعر شعرهای زبانی میدانند یعنی بیشترین پتانسیل شعرش در زبان شعر نهفته شده است. حال ببینیم از این رهگذر چگونه میتوانیم به واکاوی شعر او بپردازیم:
او در کتاب «مخاطب اجباری» از دخل و تصرف در سطح واژگانی استفاده میکند و با استفاده از امکانات واژه در سطح آوایی، جابهجایی واجی، همنشینی واجی و استفاده از عناصر درونی و بیرونی زبان در این سطح، به حیطهی شعر زبان وارد میشود. “وای! / سو سو سوس سوسک / سوسه میخزد / سوس سوسک” / در سکوت. / با قامتم کثیف / آبی میشوم و آب میکشدم / تا چندش سوسک / سوسک میزنم به تن.
اما او شاعریست باهوش که خیلی زود دریافته است که شعر زبان آن نوع نگرش سطحی به زبان و امکاناتش در سطح واژگان نیست و باید واحد بزرگتری را در زبان، به عنوان معیار تفکر و خلاقیت قرار داد که ایدهها را در بستر آن به نمایش گذاشت از اینرو در مجموعه شعر«”گزارش ناگزیری» میبینیم که به خصوص در شعر بلندِ آفریقا، ترکیه: گزارش سفر، به سمت زبان و وضعیت زبان در سطح جملات رفته و با خلق جملات و سطرهای درخشان، ظرفیتهای زبانیای را که میتوان از آن در شعر استفاده کرد را به نمایش گذاشته: به صداقت محضات قسم، رویا / که صداقت محض خسته کننده است. او در این کتاب به یک دریافت درست از زبان در حوزهی ارتباط دیالکتیکش با اندیشه رسیده است. در این کتاب میبینیم که زبان از ابزار ارتباطی محض بودن به سمت سوژهی خلق بودن پیش میرود؛ یعنی زبان در مورد زبان شعر میگوید، زبان با زبان و از زبان میگوید: کلماتی تلفظ شعری ندارند / “استانبول” / بین ن و ب، وقتی قبل از آن الف باشد / نمی توان مکث کرد، یا به سرعت گذشت / به آرامی هم نمیشود. / در چنین شرایطی به استانبول رسیدیم / و چون نمردیم یعنی این تناقض را به گونهای حل کردیم …
در این سطرها، سخن از ویژگی زبان فارسی است و تبدیل واج « ن » به واج « م » : تغییرپذیری واج /n/ تا بدان حد است که حتی اگر همخوان پس از آن لب و دندانی و یا دولبی باشد،/n/ هویت آوایی خود را از دست داده تبدیل به واجگونههای واج دیگری -/m/- میشود، مانند واژهی شنبه که شمبه تلفظ میشود و آقاجانی خیلی روان و بدون هیچ تکلفی این موضوع آوایی را در سطرهای شعرش قلب میکند و خیلی شاعرانه دلیلی غیرعلمی را علت این جایگزینی واجی بیان میکند.
ولی در نهایت این گفتگوی زبان با شعر، خود یک وضعیت شعری را به وجود میآورد و آن جاست که زبان سوژهی خود میشود برای بررسی مجدد خود. در بسیاری از شعرها میبینیم وضعیت زبان یک وضعیت کالاییست یعنی زبان تنها به عنوان ابزاری برای بیان چیزی یا حسی یا موقعیتی یا اندیشهای به کار میرود و این نوع شعرهایی که در آن، زبان سوژه باشد متاسفانه کمتر دیده میشود. زبان در این نوع شعرها به خود زبان و ساحت زیبایی و معنایی زبان ارجاع داده میشود. در بخشی از این شعر میبینیم شاعر دقیقا در مورد ویژگیهای زبان سخن میراند. اگر شعری که در مورد شعر است، شعریست متعالی چرا که توانسته به هستی شعر، این هستی گریزان از معنای محدود و تعیین شده، دست یابد، پس شعری که بتواند با زبان همنشین و همسخن شود، چگونه شعریست؟ آقاجانی در این شعر به این وضعیت نزدیک میشود. اما باز هم برای رسیدن به شعور زبانی باید تمهیداتی را در نظر گرفت. اینکه بالاترین سطح زبان، سطح پاراگراف و بعد از آن متن است که شاعر در دو کتاب پیشین خود، بندهایی را توانسته از این منظر به نگارش در آورد ولی گویا فقط در حد اشاره بوده و درونی شدهی شاعر و زبان شعر او نبوده است. اما از آنجا که او در سیر تحولی زبان افتاده بود، به این محتوا از زبان در کتاب سوم خود یعنی «راوی دوم شخص» رسید. او در این کتاب تجربههایی را خلق میکند که از آن ناگزیر است. در “راوی دوم شخص” محتوای شعر بر مبنای پاراگراف و متن یعنی همان سطح سوم زبان، گذاشته شده. در این کتاب هر یک از شعرها استعارهایست از یک موقعیت یا وضعیت. شعرهایی که به ظاهر با هم ارتباطی ندارند و هر کدام یک شعر کوتاه و مجزا هستند، اما با کمی دقت متوجه میشویم که کل کتاب یک ایده را دنبال میکند.
شاعر در حال تحلیل انتقادی جامعه است اما با جملاتی ساده، خبری و حتی گزارشی که بارها از این نوع را در مطبوعات دیده و شنیدهایم. آقاجانی با زیرکی از همین جملات ساده استفاده میکند و از فرط بیان جملات و سطرهای ساده از لحاظ نحوی و انتخاب واژگانی، شعرش تبدیل به شعری پیچیده میشود. شعری که از زیادی به هنجار بودن، ناهنجار است. زیادی ساده بودن در ظاهر، پیچیده است. اینجاست که باید یادآور شویم برای برهم زدن یک گفتمان، باید آن گفتمان را بطور کامل شناخت و تا حدودی هم با آن همراهی کرد. شیوهایی که آقاجانی به خوبی از آن استفاده میکند.
استعاره در این نوع شعرها اصولا در سطح جمله به کار میروند. استعارههایی که ظرفیت ویژه و خوبی برای بسترهای بزرگ مفاهیم اجتماعی و سیاسی هستند. از همین رو شعرهای زبانی که میتوانند از ظرفیتها و ویژگیهای زبان به خوبی استفاده کنند، اصولا اشعاری سیاسی هستند که وضعیتهای سیاسی را در سطح زیرین زبانی مورد تعمیق قرار میدهند یعنی ژرف ساخت زبان براساس این مفاهیم و گزارهها ساخته شده است و یا در حال ساختن این نوع ژرف ساخت است، عکس شعرهایی که تنها از استعاره در سطح واژگانی و عبارات استفاده میکنند. در این گونه شعرها گاه کل یک شعر در بردارندهی ایدهای سیاسی و اجتماعی است در حالی که در سطح واژگانی و نشانههای ملموس، به ظاهر اشارهی مستقیمی به این مسائل نمیشود. آقاجانی به درستی این وضعیت را در اشعارش به نمایش میگذارد. شعر او شعری میشود برای گفتن در مورد مسائل عمیق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بدون آنکه بطور مستقیم وارد هیچ کدام از این مفاهیم شود. اینگونه است که از شعر زبان به عنوان شعر سیاسی و اعتراضی و انتقادی یاد میکنند. چرا که فلسفهی برخورد شعر و زبان اساسا در این نوع از شعر، انتقادی و هنجارشکن است. البته این توضیح داده شود که، به شعرهایی که فقط از یک سری امکانات زبان استفاده میکنند شعر زبان نمیگویند که متاسفانه به اشتباه، این تعریف در بین مخاطبان عرضه شده است. به طور مثال اگر در شعری، در سطح واژگانی از واجآرایی استفاده شود یا از انواع مجاز و همایش واژگانی و در سطح نحوی از جانشینی اسم به جای صفت، فعل به جای اسم، مفعول در نقش فاعلی و یا برهمریختن نظام ساختاری جمله در زبان فارسی، تنها استفاده از امکانات و ظرفیتهای زبان است که میتواند مورد کنکاش کودکان و زبان پریشان هم قرار بگیرد. زمانی میتوان از این امکانات و ظرفیتهای زبان استفاده کرد که به عنوان مثال، تعویق معنایی صورت بگیرد نه اغتشاش در دریافت از زبان و گرنه خب بیماران زبان پریش یا اسکیزوفرن و کودکان سه تا چهار سال میتوانند بهترین شاعران شعر زبان باشند که در حال تجربههای ابتدایی از ساحت معنایی زبان و ساختار زبان هستند. به همین دلیل توانش زبانی برای رسیدن به اندیشه نقش مهمی را ایفا میکند.
با توجه به سیر تحولیای که در رابطه با شعر شمس آقاجانی در این یادداشت کوتاه به طور کلی گفته شد، باید ببینیم ادامهی سیر زبانی در شعرهای کتاب بعدیاش چگونه خواهد بود؟ آیا میتواند به فرامتن و ارتباط متنها با هم برسد؟
