نقد و خوانشِ نرگسِ دوست
بر مجموعه شعر
[پلههای لرزان یوسفآباد] اثر بیتا ملکوتی
“نشر نصیرا ۹۷”
شعر به اندازهی زبان در جهان سنتی و مدرن شناخته شده است، و در دورانهای متمادی، انسانها اعم از خاص و عام از بکر بودن آن استفاده کردهاند، انسانهای نخستین از رگههای عاطفی آن بهره بردهاند و ملل متمدن با تکامل بخشیدن به آن، دگرگونیهای جهان را وامدار آن در عصر ارتباطات میدانند، *ویتگنشتاین در دورهی اول حیات فکری و اندیشهی خود در رساله ی منطقی _فلسفی، به مبحث و بحث شگرد زبان نیز پرداخته است. او زبان را تصویر یا نمایش وقایع جهان دانست؛ یعنیمؤلفههای زبان، تصویری از اتفاقات و امور واقع هستند که باید بسیار شفاف و واضح نظم اشیاء را در جهان نشان بدهند.
شعر امروز نیز با زبان خود در عصر ارتباطات با انسان عصر ماشینی، گاه و بیگاه به طور منظم، هوشیاری و ذوق افراد مختلف را به وجد آورده است، گاهی هم از عدم هوشیاری و ذوق افرادی که دستی در نوشتن دارند، دنیای خیال و اندیشهاش را به قهقرا بردهاند.
برای اینکه به درک صحیحی از زبان و معنای کامل کلمات برسیم باید به کارکرد آن در زندگی واقعی دقت کنیم، و جای هر کلمه و ارتباط پنهانی کلمات را در چارچوب یک اثر ادبی به وفور پیدا کنیم، اما ساختار و قواعد زبان، نشأت گرفته از نحوهی بکارگیری زبان در ارتباط با تجربیات فردی می باشد. همین طور باید به نقش تجربه و نحوهی کاربرد زبان در زندگی روزمره توجه نمود، کلماتی مثل «خیر و شر»، «زشت و زیبا» و «واقعیت و حقیقت» ممکن است در هر برههی زمانی، کاربرد متفاوتی با دورهی دیگر داشته باشند، به همین دلیل باید هر شاعر و نویسنده، این تفاوتها را در تجربههای زیستی و محیط پیرامون خود بدست بیاورد.
یکی از مضامین شعرهای مجموعه شعر «پلههای لرزان یوسفآباد»، به چالش کشیدن کهنالگوها در مکاتب مدرن هنری است، وقتی این کهنالگوها را در مکاتب مدرن هنری و در یک اثر ادبی مورد ستایش قرار میدهیم، باید بر آن اصرار بورزیم و دیدگاه او را که میتواند شبیه دیدگاه دیگران باشد، مورد بررسی قرار دهیم.
ما در مجموعه شعر «پلههای لرزان یوسف آباد» اثر بیتا ملکوتی، با تجربههای زیستی و شاعرانهی شاعر در «عصرِ تصویر جهان» روبهرو هستیم، *هایدگر در «عصرِ تصویر جهان» میگوید: ما بیشتر از هر چیز یک تصویر را معنای چیزی میدانیم. از این جهت به لحاظ کنایی، تصویر جهان میتواند نقش متفاوتی باشد از آنچه به عنوان کل هست، تصویر جهان اما در درون خود، معنی بیش از این دارد.
تصویر سازنده در یک اثر ادبی میتواند ذهن مخاطب را به چالش بکشد، چرا که تصویر، روشی بسیار موثر برای انتقال تجربهی زنده و روشن است و از آنجا که شاعر میتواند از آن برای معرفی احساس خود و القای مفاهیمی که به کار میبرد، از بازآفرینی ذهنی حسها استفاده لازم را ببرد. تصویر یکی از مهمترین دستاوردها و منابع برای شاعر محسوب میشود چرا که اکثر شاعرها دنبال تصویرهای واقعیاند تا تصویرهای انتزاعی.
آیا در مجموعه شعر «پلههای لرزان یوسفآباد»شاعر به کشف و شهود رسیده است؟
به عنوان مثال : «برفها آلزایمر گرفتهاند»یا «گلیخ آواز میخواند»
به نظر می رسد که شاعر در این دوسطر با توجه به کلیت شعر، به کشف رسیده است، یا در سطرِ «مریم در آغوشم تکه تکه میشود».
اگرچه تصویرها به تنهایی هیچ ربطی به هم ندارند اما شاعر توانسته است در متن؛ آنها را به هم ربط دهد، و محور انسجام را در بیربطی سطرها کنار هم ایجاد کند.
(مثلا در شعر «سوگواری برای یک عشقبازی» در صفحهی ۱۶)
گفتی شب بیا
همان شب که پشت مزر، سرفه میکند
برفها آلزایمر گرفتهاند
و گلِیخ آواز میخواند
آمدهام
و برف را
و آواز را
و لکههای شیر را
شب است
گفتی میبوسمت و سرخسها زنده میمانند
آمدهام
و میان سینهام
قطار نیمه شب میگذرد
دکمههای پیراهنم را که باز کنی
مریم در آغوشم تکه تکه میشود
و کودکی گرسنه است
و موسی مرده است
و من جا ماندهام از سر انگشتانت
سربازان صلح سازمان ملل
ترق
جناق سینهام به فاصله یک کف دست
گورستان است با چاکهای تازه
چاکهای ایستاده
چاکهای گمنام
ترق
این عشقبازی با تکههای تاریکی است
با بدن مرمری هزار نعش
با مصائب خونی ماه
نه
تو نمیبینی
و نمیبینی از این شانه تا آن شانهام
جای دق است
و میان رانهایم
جای جراحت صبح شهر
بینان
بیافتخار
و پشت چشمهای باران حاره
پشت خط
همه خاموشی است
در گلوگاهم
اما
هنوز صدها سرباز میجنگند!
در شعر بالا به غیر از «عصر تصویر جهان»، ما با کهنالگوها در عصر مدرن نیز روبهرو میشویم،که خلاقیت شاعر، ما را با جسارتهای زبانی و تصویری آشنا میکند، اگرچه در برخی از شعرها و سطرها، با ساده بودن تصویر و یا به نوعی بیشتر با حرف مواجه میشویم.
همانطورکه ¬اشاره شدکهنالگوها نه فقط درحماسهها و اسطورهها، بلکه در آثار کلاسیک حتی در شخصیتها و مضمون آثار مدرن نیز قابل رویت و مشاهده است.
مهمترین ویژگی شعری که به آن اشاره کردیم، مدرن بودن آن است، با نگرش اسطورههای دینی و به نوعی برای توصیف نمادها و شخصیتها و مفاهیم تکرار شده¬ای که به دوران نخستین ما بر میگردند، که به نوعی جامانده¬های مشترک انسانها محسوب¬میشوند.
البته اگر بخواهیم این شعر را از نگاه و زاویهی دیگری نیز بررسی کنیم در واقع باید این عشق را «عشق در دوران تبعید» و این مجموعه ی شعر را می¬توان جزو ادبیات تبعیدی معرفی کرد، وضعیت خاصی که در این شعر و دیگر شعرهای این مجموعه قابل رویت و مشاهده هستند بیانگر تأیید این گفتار است.
_با نگاهی رمانتیک نیز، میتوان به این اثر ادبی نگاه کرد؛ این مجموعه گنجایش زاویه دیدهای متفاوت را در خود دارد اگرچه شاعر بیشتر به من در خود پرداخته است و اکثر شعرها، دارای من شخصی هستند اما قابلیت زاویهی دیدهای متفاوت را دارند.
به چه دلیل میتوان گفت این مجموعه شعر جز آثار رمانتیک نیز محسوب میشود؟ هنر رمانتیک بر پایه¬ی احساسات و واکنشهای عاطفی شکل گرفته و انواع حالات خود را در یک اثر ادبی بصورت : تخیل، عشق، مذهب، صلح، و زیبایی به معرض نمایش می¬گذارد. در مجموعه¬ی شعر «پله های لرزان یوسف آباد» نیز حالت های مختلف عشق، تخیل، مذهب، صلح و زیبایی با هم آمیخته شده اند و می توان این مجموعه شعر را یک مجموعه¬ی رمانتیک به حساب آورد.
*فردریش آغازگر سبک رمانتیک به طور واضح و خلاصه دربارهی این سبک میگوید: «احساس هنرمند قانون او است».احساس نیز در این مجموعه یکی از مؤلفه های این اثر است.
-ما در شعر زیر، با وجود افت و خیزهای تصویری، و برشهایی از تصویرهای متفاوت و همینطور فلشبکهای پشت سر هم و اشاره به اسامی نویسندگانی چون( چخوف، کافکا) می¬توانیم تکامل معنایی را در متن گسترش دهیم و با توجه به اندیشهی شاعر در این اثر، توجه مخاطب حرفهای شعر را نیز در نظر بگیریم، گاهی شاعر مجذوب این میشود که پشت سرهم تصویرهای شاعرانه بنویسد اما کارکردهای تصویرهای شاعرانه نیز در کلیت یک اثر باید انسجامی کافی داشته باشند.
آیا در مجموعه شعر «پلههای لرزان یوسفآباد» میتوان کیفیت معمایی ناگشودهای را مشاهده کرد یا خیر؟ یا این مجموعه فارغ از کیفیتهای معنایی میباشد و آنچه را در محتوای خود دارد فارغ از اندیشهی تازه است!؟
یک مخاطب حرفه ای، پاسخ این پرسش را بصورت واضح و بلافاصله با خواندن این مجموعه شعر خواهد داد، بله، در این اثر ادبی به بدعت و شگفتی در سطرهای تازه میرسیم.
(مثلا در شعر مرز در صفحهی ١٩)
من و تو از مرز گذشتیم
شهر من از محدودهی دستهای تو آغاز میشود
شهر تو از انحنای کتف من
من و تو وطن نداریم
دو اسب چوبی داریم و از روی کابوسها میپریم
بیگذرنامه
گذرنامهات
همان کشتزارهای آفتابگردان است
که از پشت پنجرهی قطار به سویت میچرخیدند
گذرنامهات دو ورق آزادی است
و برگی از بهار پراگ
گلهای شناسنامهات
گلهای نسرین
آوازهای خانگی کوچهی اختر
و یک پا روی مین ماندهی پسر همسایه
شناسنامهات
ابرهای منتظر است
و بوی شیرین لیموهای شیمیایی شده
برگهی عبور نداری
اما هر شب
لالایی میخواند برایت ماه
از گلوی کولیهای دورهگرد
و هر صبح
پدر یک درخت میکشد
روی پیشانیات
هر بار گریه کنی
برگها میریزند زمین
و گلولهها را میپوشاند
پسرم شهر تو ابتدای باد است
تهران
تنها طرح پارچهی پیراهنی است
عیدها بر تنم
در عوض کنار ماست
گور کافکا
سال که تحویل شود
حسنیوسفها را میبریم
خویشاوندی نیست
چخوف اما میآید
آن وقت به نامت میکند هر چه باغآلبالوست.
یک روز یلنایت میشوم
فردا نینا
اصلا همان دختر گرجی میشوم
که برایت
روی رود ارس راه میرود.
_در کلیت این اثر، این دو نمونه شعر با وجود کاستی¬های در متن شعر، اما برای معرفی این مجموعه شعر کافی هستند. از همه مهم¬تر نیز، مخاطب با هر بار خواندن این مجموعه شعر، با تحلیل متفاوتی نسبت به خوانش ابتدایی مواجه می شود و دنیای جدیدتری برای خود متصور می شود و از شعر برداشت تازه ای ارائه می دهد و این نکته را می¬توان از نکات مثبت مجموعه شعر «پله های لرزان یوسف آباد» به شمار آورد.