خوانش و نقد نرگسِ دوست
بر مجموعه شعر”ایگموو”( بهنام کشاورز دهدشتی)
[شعر این اجازه را به ما می دهد، چیزی بگویم در حالی که منظورمان چیزی دیگر است!]
“رابرت فراست”
ادبیات وکارکرد آن در هر متن، فرامتن وگفتگویی ادبی باید روابطی منسجم را ایجاد کند. و کاربرد شعر تابع ماهیت آن با کلمات است، به عنوان مثال هر شئ یا دسته ای از اشیاء وقتی در درست ترین و علاقه ترین شکل خود به کارگرفته می شوند، بر وفق آنچه ماهیت اصلی آنهاست به کار می روند، به غیر از آنکه کارکرد آن شئ از آن منسوخ شده باشد. مثل گرامافون قدیمی که دیگر به کار موسیقی نمی آید اما در موزه یا جایی به عنوان دکوری با ارزش نگه داری می شود.پس ماهیت اشیاء نیز تابع کاربرد آنها می باشد.ادبیات نیز تابع کاربرد مسنجم خود می باشد.
حالا می خواهم در مجموعه ی شعر سپید [ایگموو]به تاریخ زیباشناسی یا فن شعر و ساختار درون متنی و تاویل متن بپردازم،تاریخ زیبا شناسی در دیالکتیکی خلاصه می شود، که لذت و سودمندی که هوراس می گفت نهاد و برابر نهاد آن است. شعر لذت بخش و مفید است، که هر کدام از این دو صفت به تنهایی تصور نادرستی از وظیفه ی اصلی شعر به دست می دهد.
شاید خیلی آسان تر باشد که لذت بخشی و سودمندی را بر اساس وظیفه ی شعر به هم ارتباط دهیم تا بر اساس ماهیت آن. در برابر این نظرکه شعر لذت می بخشد،(مانند هر لذت دیگر در جهان)
[در مجموعه ی ”ایگموو”می توان دریافت های لذت بخشی و جسارت های سودمند شعر را کنار دیگر کاستی ها و مشکلات متن کشف کرد]
خود متن اصلی”ایگموو” از مجموعه ی شعر به خاطر ممیزی/ نیز حذف شده است.
[ایگموو:یک واژه ی بومی و لری است،یعنی فریاد کردن و صدا زدن طرف مقابل، یا بازگو کردن درون متنی خود روای برای مخاطب]
متن های این مجموعه که از نظر شکل و ظاهرکم و بیش دارای فرم با ساختاری طغیانگر می باشند، و از نظر شکل ظاهری در درون متن ها انسجامی ساده نهفته است، و متن ها اکثرا می خواهند از بستر تحولات سیاسی و اجتماعی عبور کنند،اما آیا روای این متن ها توانسته؛ آنچه که در خودآگاه خودِ اول شخص، اتفاق افتاده است را به وسیله ی ناخودآگاه خود به زبان اول شخص، دوم شخص، یا سوم شخص بازگوکند!
و دیگر قوانینی که بر این متن ها حاکم است شکل ساده ی متن ها در زبان یک دست متن نمی باشد.
آیا روای از متن به فرا متن؛ و همین طور توانایی رسیدن مخاطب را برای لذت و سومندی ازکشف و شهود تازه در این مجموعه بازگذاشته است.
آیا این متن ها می توانند، اصلا خود شعر باشند یا اینکه همه سطرهایی هستند که به مخاطب ها و خواننده های حرفه ای شعر لذتی آنی و زودگذر می بخشند.
[با نگاه تاویلی به سراغ متن ها می روم]
—
هزاران سال
عقدگل ها
نیازمند قرار دادی نبوده است.
گوسفندان
عشق شان را
هجومی تقسیم می کنند
برای ماهی هایی که یکی شده اند
دیگر فرقی نمی کند
در دهان کوسه بروند
یا در آب های گرم
می دانیم
و از هم می گذریم
مثل رودی ازکنار تپه ای شنی
هر بار قسمتی از تپه می رود
(شعر دو، صفحه[ ۴ ])
_درسطرهای اول: (با سطرهایی کوتاه، با زبانی ساده مواجعه می شویم که ظرفیت زیبا شناختی درون متنی را ندارد،) مثلا: هزاران سال/عقدگل ها/نیازمند قرار دادی نبوده است/
(یک تفسیرکوتاه: این یک واقعیت امر است که بین جاندارن، تنها انسان ها درجهان امروز به شکل قراردادی با هم زندگی می کنند) آیا درلایه های نامحسوس روای توانسته است، تلخی انسان قراردادی امروز و واقعیت های فاجعه بار را در لایه های پنهانی در این پاراگراف کوتاه در عصر مدرن بازگو کند، برگردیم به متن اصلی، این متن چه چیزی را می خواسته بازگو کند همان زندگی قراردادی انسان معاصر را/ یا تاوئل دیگری داشته است که در عجزکارکشیدن ازکلمات مانده و اتفاق خاصی در این چند سطر نیفتاده است.
(در سطرهای بعد)
گوسفندان/عشق شان را/ هجومی تقسیم می کنند/ (ما با سطرهایی بدون کشش روبه رو می شویم؛ سطرهایی که می خواهند فاجعه های ناگوار جهان امروز را روایت کنند و خود روای به عنوان سوم شخص آن را تعریف می کند، در این تعریف ها می بینیم که در این سطرها جای چیزهای زیادی خالی است، (تجارب های واقعی که جهان شمول هستند) چرا گوسفندان در ابراز عشق به هم هجوم می برند، آیا هجوم شان غریزی می باشد؛ یا برای علوفه به هم هجوم می برند (شاید هجوم شان یک نوع پناهندگی می باشد تا عشق).. در جهان امروز ما (آیا حجم عشق به اندازه ی هجوم بردن به علوفه نیست؟!) چرا روایت و متن در مجموعه ی ( ایگموو) اغلب دچارگسیختگی می شود شاید به دلیل اینکه تجربه های جهان شمول روای بسیار کم است.
_پس با توجه به لایه های گسیختگی متن و عدم تجربه های جهان شمول روای در درون متن، شعری اتفاق نیفتاده است. و در اغلب سطرهای ایگموو بیشتر[کنایه به کار برده شده است، یا بیشتر با متن هایی روبه رو هستیم که شبیه گزین گویه های اندرزواره می باشد.])
(در سطرهای بعدی متن)
برای ماهی هایی که یکی شده اند/دیگر فرقی نمی کند/در دهان کوسه بروند/یا آب های گرم/
چه کسی می گوید ماهی ها یکی شده اند،روای یا تجربه ی روای؟(چرا روای اتفاقات پیرامون خود را برجسته نمی کند، درکلیت این شعر ما با روایتی گسیخته و بریده بریده مواجع هستیم)
آیا تجربه ی زیستی و شعری روای در این متن ها به اندازه ی کافی می باشد، که بتواند ازکلمات کار بکشد. چرا روای این متن ها که می تواند در زبان نوشتاری خود بسیار سلیس و روان باشد،اما هنوز در تجربه های شخصی پخته نشده و در بازگویی متن خام عمل می کند.به نظر می رسد که روای این متن ها دچار شیفتگی در زیبا نوشتن سطرهای شاعرانه شده است و هنوز به مرحله ی تجربه ی فرامتنی نرسیده است. به طور معمول گاهی سال ها طول می کشد که شاعر و نویسنده ای که دچار این نوع مرحله و برخورد با متن خود است، با زحمت فراوان و آگاهانه بتواند خود را از این وضعیت ساده بیرون بکشد.
می دانیم/و از هم می گذریم/
مثل رودی که ازکنار تپه ای شنی/هر بار قستمی از تپه می رود/در این سطرها اتفاق شاعرانه ی زیبایی افتاده است/هر بار قسمتی از تپه می رود/ چرا می رود/آیا در مسیر تپه ی شنی چیزی باعث جریان وکشش آن نیست که هر بار نیمی از آن را با خود می برد!
(پس کلمه ی [می برد]می تواند بهتر بنشیند هم از لحاظ موسیقی هم از لحاظ درون متنی.)
یا مثلا یکی دیگر از متن های مجموعه ی ( ایگموو )
کوه غرق می شود
اما
تا آخرین سنگ باز مانده از قله اش کوه می ماند
¤
توپ دست دنیاست
حمله های مداوم
و من این بازی باخته را
دارم شبیه برنده ها بازی می کنم
(شعر پنج، صفحه [۷])
کوه غرق می شود/ اما تا آخرین سنگ باز مانده از قله اش کوه می ماند/
در این متن ما با دو سطر شاعرانه رو به رو هستیم که روای از ادامه دادن روایت متن، درکلمه باز ناتوان مانده است، و این ناتوانی در سطرهای بعدی به وضوح مشاهده و دیده می شود. چرا این دو سطر در همین جا، جا مانده و ادامه پیدا نکرده است (عدم آگاهی روای با گسترش متن در زبان وکلمه)
_زبان به معنای واقعی کلمه، مصالح شاعر و نویسنده است. می توان گفت که هر اثر ادبی گزینشی از زبان معین است. وهرگزفراموش نکنیم که رابطه ی زبان وادبیات رابطه ی دیالکتیکی است وادبیات عمیقا تاثرزبان را زیر نظر گرفته است.”اف دبلیو. بیتسن”درکتاب کوچک خود به نام شعر انگلیس و زبان انگلیسی،مدعی شده است که ادبیات بخشی کلی زبان و به تمامی بدان مکتی است.
(به اعتقاد من تاثیری که یک دوره بر شعر می گذارد از شاعر نشات نمی گیرد،بلکه زاده ی زبان است.من معتقدم که تاریخ واقعی شعر، تاریخ دگرگونیها نوعی از زبان است که اشعار متوالی به آن سروده شده است. و فقط این دگرگونیهای زبان حاصل فشار تمایلات عقلی و اجتماعی است.”اف دبلیو”) و هنرمند باید بداند که دور نگه داشتن ادبیات از تاثیرات مستقیم فکری و اجتماعی ممکن نیست.
توپ دست دنیاست/حمله های مداوم/و من این بازی باخته را/ دارم شبیه برنده ها بازی می کنم/
اول اینکه از روای متن باید بپرسید تناسب دو سطرهای آغاز با سطرهای پایان درکجاست؟
دوسطر بالا با دو سطر پایین هیچ تناسبی در زبان و ساختار درون متنی ندارد، اما در بی تناسبی متن ها، سطرهای شاعرانه ای وجود دارد و شاعرانگی مفرط در یک شعر بدون ساختار دلیلی بر یک اثر خوب نمی شود. شاعر باید به تناسب سطرها و انسجام متن در یک شعر،دقت کافی را داشته باشد و با توجه به شکل شعر در سطرها حرکت کند. “و ادبیات تخیلی مواردکافی در یک شعر نمی باشد.”
نکته ها و سوءتفاهم های رایجی راکه می باید هر شاعر و نویسنده ای در نظر بگیرد و از اثر ادبی خود بردارد، ادبیات “تخیلی” نیازمند کاربرد تصاویر خیال نیست. زبان شعر آمیخته با تصویر است، به طوری که از ساده ترین نقش ها خود را آغاز می کند و در منظومه های اسطوره ای عام وکلی بلیک وییتس به اوج می رسد. و اما نکته ی دیگر، تصویرسازی ضروری بخش مهم ادبیات نیست.اشعار زیادی هستند که به طور کلی خالی از تصویرند.و حتی شعرهای زیادی وجود دارند که “گفتار مستقیم محض”است.
اینگونه تصویرها را نباید با تصویرهای عملی،دیداری، وحسی اشتباه گرفت. زیباشناسان قرن نوزدهم مانند فیشر و ادواردفون هارتمان، تحت تاثیر هگل، هنر را فقط تجلی حسی اندیشه می دانستند، در حالی که مکتبی دیگر(فیدلر،هیلدبرات،رایل) هنر را تنها دیدنی بودن محض می دانست.اما بسیاری از آثار ادبی دیگر را تصویرهای حسی فرا نمی خوانند و اگر هم می خوانند اتفاقی وگهگاه و جای جای است.
_پس یک شاعر و نویسنده ی آگاه
باید هوش، ذکاوت همین طور آگاهی کامل را برای اینکه متن خود را از متن به فرا متن تبدیل کند،داشته باشد.
برای باز تولید اثر ادبی شاعر باید بتواند از حالات ذهنی، انگیزه ها، ارزشگذاریها، و نگرش ها و آرزوهای خود آگاهی به دست بیاورد، تا بتواند اثری فوق العاده را خلق کند.
در یکی دیگر از متن های مجموعه ی (ایگموو)
هیچ کس مثل آب
از عمق خودش خبر ندارد
غرقت می کند
مثل زن
در اوج زیبایی و آرامش
(متن بیست و نه، صفحه[۴۲])
هیچ کس مثل آب/ از عمق خودش خبر ندارد/
درمتن بالا با تصویری زیبا با لایه های درون متنی ساده روبه رو هستیم، که مخاطب را با عمق نهفته ی درونی خود برای لحظه ی آنی وجد می آورد،یعنی حالات درونی متن می تواند عمق عمیق خود را به سادگی برای لحظه ی گذرا نشان بدهد. و اینجا در این سطر خواننده به کشف دعوت شده است.
تفسیری کوتاه:(عمیق بودن درجهان امروزکاری بس دشوار است،در جهانی که از هر طرف اش بخواهی سرت را بچرخانی، می بینی منظره ای فریبنده جلوی رویت باز است و تو درگستردگی های شلوغش گم می شوی!و تنها آب است که می تواند از همه ی منظره ها بگذرد و عمق اش جابجا نشود.) متن در اینجا کارکرد خوبی با کلمه داشته است.
غرقت می کند/مثل زن/دراوج زیبایی و آرامش..
درسطرهای بعدی شعر؛ باز با متنی خیلی ساده و سطحی روبه رو هستیم، بیشتر از آنچه که شعر اتفاق افتاده باشد یک جمله ی معمولی گفته شده است. (اکثرا شعرهای مجموعه ی ایگموو دارای چیدمانی گسیخته و دارای سطرهای شاعرانه ای که نتواسته اند در روایت کلی ارتباطی منسجم را باهمدیگر ایجاد کنند.
_هنگامی که یک اثر ادبی وظیفه ی درون متنی خود را به زیبایی انجام می دهد دو صفت با کیفیت مانند (لذت و فایده) که نه تنها با هم همزیستی می کنند بلکه آمیزش پنهانی نیز با هم دارند و در هم آمیخته می شوند.از این رو روای مجموعه ی متن های [ایگموو] باید بداند که ضعف وجودی در برخورد با هستی منجر به نارسایی و سترونی محتوا می شود.
_و تجربه ی شعری قوی ناشی از آگاهی عمیق فکری وارتباط با جهانی مملو از تجربه واقعی (ابژکتیو) می باشد.
و آخرین متن انتخابی از مجموعه ی (ایگموو )
سربازی که ترسید
خودش
خودش را نابود می کند
بلند می شوم
به خیابان می روم سفت
مثل کوه وقتی خورشید روی آن ایستاده است
آفتاب که افتاد به خانه می آیم
اما مثل وقتی
که رفیقت کنارت گلوله خورده باشد
گلن گدنت چسبیده باشد به پشت دستت
گلوله ای شلیک نشود
و گلویت پر از انفجار باشد
باید چیزی را تعریف کنی که نباید
این پیرهن یوسف در جیبت که نباید
یکی از بیل ها یادش رفته است
بیفتد
و یکی از پیرمردها هم یادش رفته است
بیدار شود
سقف خانه ای باریک شده است
و فریاد کش داری تا ماه ها بعد در دیوارهای این خانه می ماند
هر شب چیزی را به خانه می برم که نباید
آه
انگورهای کال ذهن من
مست نمی شوم
کسی آن بال من نمی شود
مثل پرنده ای تک بال فقط دارم به طرز سقوط فکر می کنم
شده ایم شبیه آب کم عمق و جلبک های سبز پر ماهی
زیباست
با اولین پا
اکسیژن از بوی بدمان فرار می کند
از هم فرار می کنیم
مثل رود از ادامه ی خودش
روحم به استخوان رسیده است
باورم نمی شود
که
هیچ تقدیری معجزه ای در جیب ندارد
انگار”جنین”نه ماهه ای هستم
که مرده ای به دنیا آورده
پاهایم سست
شکمم خالی
و سقف رویا انقدر بلندکه پرواز را ناامید می کند
باید پوست این روزها را بکنم
از چرمش طبلی بسازم
و از نوای پای کوبی اش
گوش این روزها را کر کنم
حالا
آخر شب است
بایددسته گلی به خانه ببرم
حتی با خنده ای ماسک آلود
چون فردا باید زودتر به خیابان بروم
(متن سی و دو صفحه[۴۸])
_آخرین متن را از مجموعه ی “ایگموو” متنی بلند انتخاب کردم.
در سطرهای آغازین با تجربه ی واقعی روای (ابژکتیو)و به طور مستتقیم با رویارویی عینی پدیده ها و اتفاقات در متن مواجع می شویم. و در سوژه ی سرباز در مجموعه ی ایگموو دست به تجربه و خلاقیت می زند، و ما اغلب در این متن با خاطرات ، نگرانی ها ، و ترس های شاعرانه ی روای مواجع می شویم
-گلویت پر از انفجار باشد/
_انگورهای کال ذهن من/
و…
از این دسته تصویرها در مجموعه بسیار کم هستند. در مجموعه ی[ ایگموو] نشانه ها و رگ های شاعرانه ی روای نیز به وضوح دیده می شود.
در سطرهای آخر شعر سرباز نیز هیچ اتفاق بکر و شاعرانه ای نیافتده است. جز همان خنده ای ماسک آلوده که بر صورت روای متن است.
البته شعر سرباز فراز و نشیب های زیادی در متن دارد اما می تواند ما بین متن های[ ایگموو] یک شعر خوب محسوب شود با کاستگی هایی که گاه درنگارش آن اتفاق می افتد.
مثال:انگار نه ماهه ای هستم اینجا نیز جای یک کلمه خالی است. مثل نوزاد یا جنین
در واقع به طورکلی در مجموعه ی ایگموو رابطه ی پنهانی کلمات بسیارکم بوده. (رابطه ی پنهانی کلمات یعنی چه):کلماتی که ارتباطی منسجم اما رابطه ی پنهانی با هم دارند و می توانند ساختار یک شعر خوب را تشکیل بدهند. مثل.. پا/ کفش/ پرتگاه / قدم/ راه و.. این کلمات از متن یک شعر که در مجموعه هستند. اینجا برای نمونه آورده ام
—
پا ازکفش های خودم که بیرون می گذارم
تا پرتگاه جهان
چند قدم بیشتر
راه نیست
می دانم !
این کلمات یک ارتباط پنهانی و یک آمیزش پنهانی باهم دارند تا بتوانند اثری بکر را خلق کنند.
و در مجموعه ی “ایگموو”گریزها و سطرهایی که شاعرانگی زیبایی داشتند نیز وجود دارد.
اگرچه شاعر برای بهتر نوشتن درآینده باید این گریزها را تبدیل کند به شعر خوب و از لحظه های آنی آنها را در بیاورد و وارد ماجرای حقیقی شعر کند و حقیقتا حقیقت شعر را وارد متن بیاورد البته حقیقت شعر با بیان اینکه حقیقت را به شعر بیاوریم متفاوت است، و شاعر باید دنبال حقیقت شعر باشد. نه حقیقتی که به شعر خود بیاورد.
این دو مساله بسیار با هم متفاوت هستند.
به عقیده ی ماکس ایستمن، که خود شاعری درجه دو است،”ذهن ادبی در عصر علم نمی تواند ادعای کشف حقیقت کند.”ذهن ادبی”ذهنی است غیر متخصص و متفنن که به روزگاران و دوره ی پیش از علم تعلق دارد و می کوشد به زندگی خود ادمه دهد، و با استفاده ی فصاحت زبان این ظن را بر می انگیزد که حقایق مهمی را بیان کند، حقیقت در ادبیات همان حقیقت بیرون از ادبیات است.
آیا روای متن های مجموعه ی”ایگموو” از گریزگاه و لایه های پنهانی حقیقت شعر بی بهره مانده است؟
و حقیقتی که بیرون از ادبیات اتفاق افتاده است چطور می تواند به این متن ها ورود پیدا کند آیا اصلا به این حقیقت نیازی هست،؟پس بین ساختمان ذهنی شاعر و تشکیل شعر، یعنی تاثر و بیان باید تفاوتی گذاشت، شاعر سازنده ی شعر است. نه حقیقت؛ و دست مایه ی شعرش باید تمام تجربه ی زندگی و ادراک او از پیرامون خود باشد و هیچ چیزی را از قوام نیافته تجربه نکند!
و
(هیچ کس برای خودکشی ،خودش را در من پرت نمی کند!)