#یادداشت
رابطه هنرمند-کارفرما، اصل “پری ناز” یا مرگ بر دیکتاتور؟!
……………..
#عادل_اعظمی
درود بر همه ی دوستان
در طی جریانات اخیر چند نفر از دوستان و مخاطبان خوب شعر سوال پرسیده بودند که
: عاقا چرا این همه ساکتی؟!
: این سکوت تو چه معنایی داره؟!
: از تو دیگه توقع نداشتیم، تو هم؟
و نهایتا دوستی دیگر تماس گرفتند و با ادبیاتی پدرمآبانه فرمایش فرمودند: خوشحالم که می بینم رویکرد “پری ناز”ی را خوب درک کرده ای عادل! و هیچ موجی نمی تواند از هنر تو بکاهد. (البته بین خودمان بماند که من برای دقایقی هنگ کردم و تااااازه متوجه شدم منظور این موجی رفیق ما: اولا رویکرد پرناسی بود، یعنی همان رویکرد مشهور هنر برای هنر که تاریخ، جامعه و سیاست را موضوع هنر نمی داند و هنر و هنرمند را تافته ی جدابافته از این ها می داند، و ثانیا، با توجه به شتاختی که بنده از ایشان دارم رویکرد این عزیز دل ما به هنر، دقیقا و اتفاقا همان رویکرد پری نازی بود که ساده شده اش این بود که اگر دنیا ویران هم بشود هنرمندان نباید از مالیدن و مخ زدن همدیگر و دیگران دست بردارند). و اما پاسخ من به طور کلی:
۱-نسبت هنرمند-کارفرما نسبتی بیگانه در فلسفه ی هنر است. اگر هنرمندان را در دسته بندی اجتماعی روشنفکر بدانیم و تعریف فوکویی روشنفکر را بپذیریم و ایشان را در رابطه ی هرمی قدرت-روشنفکر-جامعه در میانه ی هرم ببینیم، روشنفکر کسی است که برای شناخت قدرت آن قدر به آن نزدیک می شود که بتواند به نقد او بپردازد و اجازه ندهد هیچ کارکردی بدون مطالعه ی قبلی نظریه اش تجربه شود، و اجازه ندهد هیچ مکانیزمی منجر به ابزار شدن اندیشه در دستان قدرت های ریز و درشت شود. قدرت ها باید بپذیرند که روشنفکران و نهادهایشان آزادانه فعالیت کنند، نقد کنند و در قالب نهادهایی مستقل نقش موثر ایفا کنند. و از طرف دیگر، روشنفکر آن قدر به جامعه نزدیک می شود که بتواند سازوکارهای نهادینه شده ی مخل در توسعه ی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را شناسایی کرده و با استفاده از نهادها و رسانه هایش، با نقد آنها و ایجاد زیرساخت های لازم فرهنگی تلاش در به حداقل رساندن موانعی کند که کارکرد نظریه ها را تحت شعاع قرار می دهند. جامعه هم در مقابل روشنفکر فقط یک وظیفه دارد: او را به عنوان صدای خودش بپذیرد و به عنوان صدای خودش به او و نهادهایش اعتماد کند. حالا ما، روشنفکران ما و اپیستمه ی حاکم در کجای این تعریف ایستاده ایم؟ اصلا آیا با این تعریف ما روشنفکری داریم؟!.. در حقیقت هنرمند/روشنفکر فوکویی کارمند هیچ کس نیست، نه مردم و نه قدرت. بلکه پلی است برای ایجاد ارتباط و توازن و تعادل این دو. مردمی که از هنرمند/روشنفکر انتظار داشته باشند با آنها شعار بدهد اساسا روشنفکر را کارمند خود می دانند و سلطه گرهایی تمام عیارند و اساسا نقش روشنفکر/هنرمند را درک نکرده اند، و قدرتی که از روشنفکر توقع داشته باشد که به صف چماق به دستانش بپیوندد هم یک دیکتاتور تمام عیار است.
۲- تا جایی که یادم باشد دو بار از طرف این دو کارفرمای دیکتاتور، متهم شده ام و هر بار به نوعی تقاص پس داده ام، اولی را چون نوشتم:
بدبختی مَرد بود /لبِ مرز با اسب آدم قاچاق می کرد
یک مشت الاغ با گلوله /عر عر عر اش کردند/ الک شد
الکی مًرد.
و الخ…
دومی همین فروردین۱۳۹۱ بود که کارفرمای پایین هرم به جرم نوشتن و نواختن و به زعم خودشان نقد مقدسات، مغازه ام و مال و اموال ام را به آتش کشیدند و دار و ندارم جزغاله شد. و قربانی نگاه لطیف دینی اشان. لابد چون نوشته بودم:
همیشگى نیستم/ به وقت شرعى نماز غروب را با میت من بگزار ( تو که ایمانت به خدا آبروى سنگ را نرم کرد، سجده سجده بده! )
براى زنى که دستش پیش من جاماند ( پایم در هوا)
براى مردى که زنش زنبیل ندارد ( بیلم بر هوا)
براى صبح ( که تازه بوى شبنم گرفته لبانت/ بیل مى زنم)
براى صبحانه ( عسل دارى سجده در هوا؟!)
اینهایى که دینشان به آن دیرکرد؛ دیر کرد (به یک لحظه ى این عسل گیر کرد)
گیر کرد!
و الخ…
حقیقت این است که هنرمند/روشنفکر (و نه روشنفکر مآبان) همیشه مخالف سرکوب هستند. مخالف حق کشی و ظلم هستند. چه اینی که قدرت ها روا می دارند و چه آنی که از طرف جامعه اعمال می شود. هنرمند/روشنفکر همواره و قبل از اتفاقات صادقه در میدان بوده است. با متنش و با اندیشه اش. و مگر هنرمند در بند، و محمد مختاری کم داشته ایم و داریم؟ و مگر همین فروغ فرخزاد را همین مردم انقلابی آن روزها به ستوه نیاوردند؟ معادله را درست بفهمیم.. اعتراضی که امروز کم و بیش ماهیتی عقلانی تر و مدرن تر دارد نتیجه ی این همه قربانی ای است که روشنفکر/هنرمند ما با اندیشه اش، با قلمش، با سازش، با خونش، با تبعیدش، با سفره ی خالی اش همواره فریاد زده است. اعتراض به هر آن چه رنگ و بوی سلطه دارد. مگر غیر از این است که حکومت برآیند جامعه است؟!
@cherouu
بنابر این اگر هنرمند/روشنفکر راه نمی افتد در خیابا
ن
و شعار نمی دهد
مرگ بر دیکتاتور، برای این است که قبلا گفته است ” دیکتاتور لختش قشنگه” و بهایش را همواره دارد می پردازد. این سه سطح از نسبت قدرت/ روشنفکر/ جامعه، قرار نیست یک ادای مشترک داشته باشند و اگر این گونه باشد باید به هر سه ی آنها شک کرد.
و در نهایت این که اگر کم ام دنبال نانم، نان و نان و علی ایحال: مرگ بر دیکتاتور!
با احترام و ادب برای تمام عزیزانی که مستقیم و غیر مستقیم از آنها یاد شد.
#عادل_اعظمی
وب سایت
Cherouu.ir
اینستاگرام
Cherouu11
http://t.me/cherouu