کبریت اختراع مادرم بود
غروب پوست پلنگی گربهْ سیاه آبجوش اجنّه دلتنگی اختراع مادرم بود
زنِ بورِ بور ارمنی گل صد تومنی که عاشق فایز شد یا که نشد اختراع مادرم بود
نوبت به من که رسید گنجشکهای زیر درختی هم به خانهی بخت رفته بودند
زنبور نشده از اسب پیاده شدم نیش زدم به لُپ سیبی که قدری گندمگون بود
«زنبور شدم» «نیش زدم» اختراع مادرم بود
کلاه حصیری همیشه برای کلهی گندهی من تنگِ تنگ بود
قرار بود عاشق یک دختر مکزیکی بشوم نشد و گفت:
نقل مطالب هم به شرط ذکر مأخذ اصلی ممنوع نیست!
برادرانم به فکر فانوس دریایی بودند
که نفت نشت نکند دریا خرابتر نشود روی سرِمان
گفت با چراغ زنبوریات چه پیدا کردهای دختر ارمنی یا گل صدتومنی؟
و من در دمشق به ملخهای خام خام پخته – نپخته نجویده فکر میکردم
عین شین قاف قاف قاف قاف قاف
کلاه حصیری کلهی گنده نشت نفت پخته – نپخته اختراع مادرم بود.
میخواهد دیگر چه بشود؟
ساعت دیواری را میگذارم روی اول شعبان و تلوتلو میخورم تا –
آخر رمضان
دروغهای گنده گنده کلههای گنده گنده!
#علی_باباچاهی
خرداد ماه ۱۳۸۷