برای خداحافظی از تو شش دست لازم است
یکی را بیندازم گردنت
با پنج دست دیگر اندام حلقویِ تنت را از تنت در می آورم
اندام حلقوی تنت همیشه سیاسی است
همان روز که دایره داشت شکل واقعی جهان را به هم می زد
تن تو به شکل نمادین پاره شد
بعد از آن هر زنی که شکل تو بود / دایره بود
خودت را آتش بزن
انقلابیون خیابانی گرم شوند
آنها به غیر از همین پایی که با آن راه می روند
شکل های دیگری هم دایره دارند
دایره شکل ثابت همه ی ماست بخند
تو حلقوی هستی عزیزم
خانه زاد همه ی مایی
روزی که تو انقلاب کنی
من از سیلو ظهور خواهم کرد
می بوسمت
فارغ از همه ی شکل ها دهان بر دهانت می گذارم
و شانزده دقیقه ی تمام اشک می ریزم
دهان حلقوی تو مرا یاد کشتگان می اندازد
آنهایی که حلقه حلقه حلقه حلقه در خورشید خویش فرو رفتند
و دست هاشان را در خیابان جا گذاشتند
می بوسمت
روزی در یکی از خطوط روزنامه های خائن پایتخت خواهی مرد
من با شش دست
برایت دست خواهم زد
و نام واقعی ات را به دانشجویان خل و چلم خواهم گفت
آذر ماه است
خیلی ها در همین ماهِ زنانه مُردند
آذر ماه است
دارم نام واقعی ات را فاش می کنم
کسی چه می دانست بیست سالِ بعد وقتی که زیر پل هواییِ باغ بهشت خود فروشی می کنی
خیلی ها را ۳۵۰ کیلومتر آن طرف تر خواهند کُشت
خبه خواهند کرد
من هرگز عاشقت نبودم آذر
حمید چرا
حمید دیوانه ی چشم های عسلی ات بود
من فقط نامه های حمید را می نوشتم
الان هم می نویسم
همین شعر نامه ی بی پدر مادری است
که آذر ماه است
ماهِ تو آذر
می فهمی
ماه تو
تو از زیباترین زنان جهان حلقوی تری
تو ماه داری
در ماه تو خیلی ها
خیلی ها
خیلی ها در ماه تو مُردند
مرا نبوس
دهانت بو می دهد
تو فقط با راننده های کامیون می خوابی
تو افتخار بچه های سیلو بودی
ما همیشه فیسِ تو را به دوست دخترهای بالای شهری مان می دادیم
آذر ماه است آذر
بخند
