تمام شد شانه به شانهی شب از شریانِ شرابیِ مه رد شدیم رأس ساعت «الله اکبر» درست وقتی که خورشید دهان درختان خلیل کلا را به پستان می گرفت گرته بر داشتیم از... ادامه متن
کلمه به کار ما نمیآید سیاه میبینی امید نمیپاشی بر زمینه تاریک این سرزمین شاعر میخواهد چکار؟ کمی قران بخوان! نحسی میآوری باران نمیزند رود خانه خشک سرا زیر نمیشو... ادامه متن
ای خون مغموم در خیابان ای چکیده ای صلابت مرگ در ازدحام چگونه دیدهای رواق عبورم را در انسجام لحظههای اضطراب یالهایم را چگونه دیدهای در هیبتی عریان؟ آنها ناقضان شیهه... ادامه متن
مدام تو را تو را مدام ای همیشهای که مدام در من خواستنت را مداوم داشتهای! بلد نیست خون شبیه تو که در کجای من چنین مدام چنان بیاید که گویی همیشه در رفتنی. مدامِ منی ای که در دو گوش من مصوتِ... ادامه متن
خون من ریخته بر آردهای جهان و همه – حتا همانطور که ایستاده بودید – پایتان در خمیرهی من فرو میرفت… قدم میزدید و رد پایتان دنیا را رنگ من می کرد…... ادامه متن
۱) شکافت میانِ آب و چرخید گرداب و افتاد مرغی و از باد خلیده بود چرخید گردباد و چکید چکهای به دهانمان و شور بود رُخمان سرخ کفِ دستمان خطی سرخ بالای خطی سرخ دانهای بر کنارِ دامی چگ... ادامه متن
و در صبحی باستانی دویدم که بیوولف را فریاد میزد سرمست از دستی جدا شده طلسم لمس بود، لمس تو… بیدارشدم که در کوچه میدویدند از پی یک آواز دینی یونس را گم کرده بودند در آن طوفان هلهله پس... ادامه متن
خدا نه آینده اما همچنان باقیست برای یافتن جاهای گمشده در حال برای صداهای محو شده یا بیحال برای کشتن نور در ظلمت (و هر لحظه در ظلمت) و پر کردن صفحهی حوادث روزنامهها از خبر و امید بخشیدن ب... ادامه متن
بایست در افتادگیِ شانه_ به شانهی گریستهی من در مخفیِ دو چشم_به راهِ نیامده در سالهای واژگون که سال سالِ ملخ بود و مرگ در شیار تُرد اندوه به ساقهی گندم که سال سال سگی بود بر پاچههای آش... ادامه متن
تو دیگر خطاب نبود و چون نسیمی که از درز تاریخ میوزید تشریفات عصر را در مناسک تشرف به گردهای میان گلمیخهای گلو تا سیب پلاسیدهای که میگفتند آنْ آویزاناش پدر نامداشته، میبُرد می... ادامه متن
آخرین نظرات