“چاههایِ ویل” وَ در تمامِ شهرها و روستاها میگشتیم وُ گریه میکردیم هیچکس، هیچکس به ما نگاه نمیکرد هر بار که سر به عقب برمیگرداندیم ستارهای زمین میافتاد وُ چشمی خیره میشد... ادامه متن
“در جهانِ بی وقفهی سقوط” آهو با ترسهایش میدوَد پرنده با ترسهایش میپَرد و زمین، جزایری از لختههای خشکیدهی هیچ است! در این امتداد گریستن یک وقفه بود خندیدن یک وقفه در وقفهه... ادامه متن
دو شعر از #الهه_عبادی ۱) نیستی؟ از کجا پیدایت کنم لای موهام که دست کشیدی بوسیده شدم و تاریکی آغازم شد. از کجا پیدایت کنم زیرِ آفتاب ای تاریکی مسَلّم روح مرا گرفتی به... ادامه متن
… دافعهٔ دست جغرافیای برهوت! گم بودم در شورهزار کوهی آه میسُرید خار از دامنم و سرانجام، بیراههای میانجی! سکوت، حلقهٔ زرین بر انگشتهای خَم بیرون مانده ریشه... ادامه متن
دو شعر از #مهرداد_فروتن ۱) تمام استخوانهایم را فتح کرده بودم پیش از آنکه خرد کرده باشند… من بوسه داده بودم و بر انحنای تمامشان دست کشیده بودم پیش از آنکه م... ادامه متن
(زخم آبی) بر حجرههای هفت پریپیکر تاب میخورد کنگره از زخم آبـی چشمی که از تن رها میشود تا سنبلهی زهر، نبضِ مزمن میزند در هجای شهوت ... ادامه متن
هر روز بر جدار اين همهمه يخ ميبنديم ساكت چون حبابها بر جدار اين همهمه يخ ميبنديم و رويش سنگها را چون سوزش لحظهاي در آغوشمان احساس ميكنيم زمان در آنسوي كدورت سرد چشمهايمان و در آنسوي... ادامه متن
۲ شعر از #هوشنگ_آزادی_ور ۱) با زخمهای سوگوار آمده اکنون – سوارِ بینفس انگار گلی دو نیمه شود از تنگههاش تنگ در غربتِ زیستن بیما لوحی از صحرای بیآب هالهی ارغوان پیچیده... ادامه متن
[مرثیه قطعه سنگها] با گریه اگر سنگ با گریه اگر سنگ و چکش با گریه اگر سنگ باز هم سنگ با شکست دربست تا ارومیه باز هم سنگ با شکست شکستن دربست با گریه در هرات احمد موسوی که گریه اگر سنگ س... ادامه متن
آیا نخلی که بارور است وقتی دست بر میوهی وجودیاش میگذارید نمیهراسد یا که چون تو را دوست میدارد دست مبارکات را چون گزندی که مار بر خویش میپیچاند تو... ادامه متن
آخرین نظرات