شعر
غده ی اندوهگینی
که درگلویم رشدکرده است
درخت باروری
که شاخه هایش/ازحلقوم مردان
بیرون زده از پهلوی چپم
من زنی دست چپم
بامردی که گیر کرده درپوست چپم
من با تمام چپ هایم
به زخمی فرو رفته درتنی غم انگیز
می مانم
نگاه کن
از فرو رفتگی هایم
جراحت گاه
به شکل پرنده ای بیرون می آید
و با پرهایش
آب را از تنت بیرون می کشد
می بینی رودخانه ها
با چه دلشوره ای گیر کرده اند
در دهان پرنده های پهلوی چپم
پرنده های پهلوی چپم
بالاتراز اندوه می آیند چون طعم گس مرگ
آرام می نشینند
در دهان زنانی ؛که در گلویم گیره کرده اند
و بغض
قطره
قطره در این شعر بند نمی آید
آوازهای یک چپ را
زنان روسپی در پهلوهایشان می رقصند
اما از پهلوی چپ من فقط درد بیرون میزند
مرا به آغوش بکش در پناهگاه مرگ
چرا که تنها لکاته ها می دانند
بیداری یک کابوس است
آری کابوسی کبود
که هر شب آن را
در پهلوی چپ شان جیغ می کشند
جیغ می کشم
زیرجیغ زنان اندوهگین فقط مرگ بلند می شود
می شنوی
صدای وحشت می آید
از پهلوی چپ مادرم
فریادهای کودکی
که در شکمش دست و پا می زند
و پشت می کند به جهان
پشت میکنم
به همه ی دیوارهایی که در اندام چپ تو بلند شده اند با اندوهی بزرگ
اندوه
چقدر به چهره ی چپ من می آید
شاخه شاخه بریده ام ازتنه ی چپ درختی سالخورده
و مردی که مرا دوست دارد
در این عصر غم انگیز
روی پهلوی چپ افتاده/
با دود سیگارش
به همه ی درخت های سوخته فکر می کند
چه زود از پهلوی چپم بلند شدی
و اندوه مرا
به شاخه های بریده سپردی
نگاه کن
به این زن سی ساله
اکنون درختی سه هزار ساله است
که پشت کرده
به پهلوی چپ جهان!
#نرگس_دوست
وب سایت
Cherouu.ir
http://t.me/cherouu