“لاشخورها”
در کارگاهِ کشمکشِ آفتاب و ابر
آنجا که در مِه است فرو رَویِ آفتاب
و یک نمِ ملایم
در کوه می رود
و در میانِ دره به اطرافِ جویِ آب
یک زمزمه ست دائم
با آنچه می رود
بالای یک کمر
ناگاه لاشخورها
دو لاشخور که پیر و نَحیف اند
از حِرصِ لاشخواری
بر مشت استخوان نشسته
با هم قَرین و همدم و با چشمهای سرخ
بسته نَظَر به هم
دیگر چه همدمی و چه رازِ دل است این
این اُنس با چه صفت می شود قَرین
آنها چرا شده اند در این وقت، همنشین
این را کسی نداند
لیکن هر آن یکی که بمیرد از این دو دوست
آن دیگری بِدَرَّد از آن مُرده، گوشت و پوست
آنها برای تغذیه ی گوشتهای هم
اینسان به هم
نزدیک می شوند
#نیما_یوشیج
فروردین ۱۳۱۹
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟤🟠🟤
cherouu.ir سایت
🟤🟠🟤
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل #مجله_ادبی
#شعر_نیمایی #شعر_معاصر
#یوش
#شعر_کوتاه #شعر_امروز #شعر_آزاد
#شعر_پیشرو #شعر_متفاوت
#poet
#poem
#poetry
#magazine
#poem_iran
#cherouu
