(حیاط آن سالها)
من درکدام قرن به دنیا آمدم
درکدام هزاره مردم
آخرین بارچه کسی صدایم زد
چه کسی پشت به گورم کرد
که هرچه برمی گردم جزسایه خودم را نمی بینم
شبح چه کسی
درپشت کدام پرده رفته بودم
که اینهمه دست درمن بلندمی شود
تکان می خورد
مدتهاست جمعیتی درمن زندگی می کنند
بادهان های کنده می خندند
بازبانهای ازیاد رفته حرف می زنند
این ها شایدهمان نسبت هایی هستند
که ازگذشته دربعدهای دیگری ازمن زندگی می کردند.
ومن آنها رابه یادنمی آوردم
آخرین بارکه اورا دیدم
دوره ی نئاندرتال ها بود
توی غاری
داشت باخودش حرف می زد:
(هی ها هو
هی ها هو
هی ها ها
یا هی هو.)
گاهی نقوشی رابردیواره ها حک می کرد.
وقتی بچه بودم
توی خواب بازبان اوحرف می زد
بارها جفتش را
درباغچه ی همان خانه متروکه دفن کرده بودند
بازسرازخاک درمی آورد
بارهاصدای خرد شدن استخوانهایش را شنیدم
موریانه ها براندام چوبی اش رژه می رفتند
انگارزنده زنده به آتش تعذیب می سوخت
(هنوزهم دارم می سوزم)
حریق یکی از حدس هایی بود
که به آن خانه کشیده شد
وماناگهان درعکسهای خانواده گی
درتابستان حیاط آن سالها ناپدید شدیم
بعدازمرگم
دیگرکسی درآن خانه نماند
دیگرکسی مرابه یاد نیاورد
من کدام یکی بودم
آنکه رفت
یا سایه ی این یکی که دارد برمی گردد
چراآنشب به مادرم نگفتم
درمهدکودک
وقتی که دستهایم رارها کرده بود
برای همیشه توی دنیا گم شدم
پیرشدم
باعصایی که تو قورت داده بودی
ومن بالا آوردم
پدر!
توخانواده ای بودی
که مادر زیرتوجمع شدیم
به زنت گفتی مادری کن
اندوه بار آورد
توی جامعه تکثیر شدیم
آوار شدیم
حالا هرکدام اجتماعی هستیم
که هرشب خودش را
توی یک تنهایی دسته جمعی بالا می آورد
بارها گفتم
برای من تصمیم نگیرید
من آنقدرها بزرگ نیستم
که برای دستهای شما کوچکی کنم
که روی زانوهای خودم بلند شوم نشدم
تنهاییم مرده ریگ بیابان ها شده بود
برمیگردم
آنجا چیزی برای از دست دادن نداشتم
زیرا سرتاسر زندگیم زخمی ست
که لای استخوان های اجدادم
قرنها پیش
دراشکفت ها داشت می رویید.
#یونس_گرامی
?صفحه ی تخصصی شعر #چرو?
وب سایت
Cherouu.ir
اینستاگرام
Cherouu11
کانال
@cherouu
http://s6.uplod.ir/i/00914/74s9gy5mmqxd.jpg